مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
شاعر : وحید محمدی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : چهارپاره
دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب بـاران لطافت مثل کـوثـر دارد امشب
حـیـدر میان خـانه حـیـدر دارد امشب عـبـاس مـیآیـد عـلـم بـر دارد امـشب
مـردی بـه بیهـمـتـایـیِ دریـا مـیآیـد بـهـر حـسـیـن بـن عـلـی سـقـا مـیآیــد
وقـتـی عـلـم در دست این آقـا مـیآیـد «کـفـر تـمـام نـیــزههـا بـالا مـیآیـد»
امشب شب شور و شب ذکر و نماز است امشب به سوی آسمانها راه باز است
هرکس که جنس خواهشش جنس نیاز است بر دامنش دست توسل چاره ساز است
از رأفتش رحمت همی میریزد این مرد از زلف هایش راه شب میریزد این مرد
از قد و بالایش ادب میریزد این مرد از کنج لب هایش رطب میریزد این مرد
بـایـد خـدا در وصف او قـرآن بسازد یا بلکه تـندیسی خود از ایـمان بسازد
یک چشمهاش کافیست تا باران بسازد جـای تعجب نیست که سلـمان بـسازد
او آمـد و مـهــتـاب را بـیآبــرو کـرد مـاه رخـش را آسـمـانهـا آرزو کـرد
در عرش باید نام او را جستجـو کرد بـایـد بـرای مسـح نـام او وضـو کـرد
این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب این مـرد یعنی شاخـههای یاس ارباب
این مرد یعـنی جـلـوۀ احـساس ارباب این مرد یعنی حضرت عـباس ارباب
تـکـیـه زده دنـیـا به دستـان ابـالفـضل جان علی بسته است بر جان ابالفضل
نان خورده عمری نوکر از خان ابالفضل بـیچـارهام، دستـم به دامـان ابـالفـضل
تو کـاشف الکـربی، همیشه بینظیری بر خانهات رو کرده امشب را فقیری
وقـتی پس از اربـاب تو نعـم الامیری امکـان نـدارد دست نوکـر را نگـیری
خـیلی ضریـح با صفـایت دیـدنـی بود آن گـنـبـد و گـلدستـههـایت دیـدنی بود
خـیـلی خـدایـی کـربـلایت دیـدنـی بود آن روز را هم که… وفایت دیدنی بود
آن روز با مشک و علم… آبی نخوردی شد سینهات لبریز غم… آبی نخوردی
حـتـی مـیـان آب هم… آبی نخـوردی تا دست هایت شد قـلم… آبی نخوردی
|